چون دعبل به اين ابيات رسيد امام فرمود ايا مي خواهي دو بيت بر اشعارت اظافه كنم كه قصيده ات كامل شود؟ دعبل گفت: اري اي پسر رسول خدا امام فرمود: و قبري در توس است كه چه مصيبتي بر صاحبش رفت كه دل و جگر را به درد مي اورد. دعبل با تعجب به امام رضا (ع) گفت: من قبري در توس نمي شناسم اين قبر از ان كيست؟ امام فرمود: ان قبر من است و هيچ سال و روزي نمي گذرد جز اينكه شيعيان من در اين سرزمين غربت به زيارتم مي ايند. نقل كرده اند چون دعبل شعر خود را به نام توس به پايان برد امام كيسه اي كه در ان صد دينار بود شاعر صله دادند، امام همچنين پيراهن خود را به او هديه كردند و از دعبل خواستند ان را هميشه همراه خود داشته باشد.
دعبل محضر امام را ترك كرد و عازم سفر شد. در راه همراه كاروان دزدان سر راهشان قرار گرفتند و اهل كاروان را غارت كردند. چون براي تقسيم غنايم گرد هم جمع شدند يكي از ايشان شعري از اشعار دعبل را مي خواند.
دعبل چون شنيد به او گفت اين بيت شعر را كه خواندي از ان كيست؟
گفت متعلق به مردي از خزانه است كه دعبل بن علي نام دارد. گفت: من دعبل هستم و اين پيراهن امام است كه به من هديه فرموده اند. دزدان تمام انچه را از او و اهل كاروان همراه گرفته بودند به ايشان برگردانند.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: